Photobucket







یک شنبه 22 بهمن 1391 | 17:24 |

 

 

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.
این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره…..

 

 

 

 

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و
رودخانه و. .
خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.

 

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: ” اون
گربه کره خر خونس؟” زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!

 

 

 

 



یک شنبه 22 بهمن 1391 | 17:24 |

 

 

 

بینیش انگار شکسته بود و خون زیادی از روی لبها و چانه هایش به روی زمین می ریخت  , زخم عمیقی قسمتی از صورتش را پوشانده بود ,اطراف چشمش حسابی  ورم کرده وخون آلود بود , به سختی می شد مردمک چشمانش را دید , مرد  سعی کرد صورتش را جلوتر ببرد تا بلکه بهتر بتواند مردمک چشمانش را ببیند ,چند لحظه ای خیره شد ,احساس کرد چند نفر از رو برو سنگ پرتاب می کنند و شاید باخنده هم حرفی را تکرار می کردند , بغض گلوی مرد را می فشرد  و خواست تا صورتش را نوازش کند , همینطور که دستانش را به طرف صورت زن می برد, پیش گوشش صدایی  شنید

ببخشید ... ببخشید آقا به تابلوها دست نزنید .

 



یک شنبه 8 بهمن 1391 | 20:30 |

آدمین ( من ) ناراحته !!

 

 

چرا وقتا میاین نظر نمی ذارین ؟؟ حــــــان ؟؟

دیگه دوستتون ندارم

 

ممنون از دوستایی که نظر دادن واقعا خوشحالم کردن ....

اگر نظر نذارین من می دونم با شما ها ....

 



یک شنبه 8 بهمن 1391 | 20:28 |

مامان، اجازه هست ابروهـــــامو بر دارم؟ -نع!!
مامان، اجازه هست موهــــامو قهوه اي کنم؟ -نع!!
مامان، اجازه هست تونیک صورتی بپــــوشم؟ -نع!!
مامان، اجازه هست مثل باربی آرایش کنم؟ -نع!!
مامااااان یعنی چی که همش میگی نع... من 18 سالم شده ها!!!!
.
.
.
.
.
.
.

مامان : اَه كامران، خفه میشی؟ یا خفت کنم پسرم ؟!!! :|:|:|

 



یک شنبه 8 بهمن 1391 | 20:21 |

ری‌لی‌شن: رابطه دو نفر که دوطرفه باشد و همه چیز خوب پیش برود.

ری‌لی‌ماسه: وقتی رابطه دو نفر به خاطر مشکوک بودن یکی از آنها به کندی پیش می‌رود.

ری‌لی‌سیمان: یکی از دو نفر به اون یکی چسبیده و نمی‌خواهد ولش کند.  

ری‌لی بتون: دو نفر تا آخرش روی هم حساب می‌کنند و قصد جدایی ندارند.

ری‌لی‌سنگ: رابطه‌ای که موانع متعدی جلوی راه دو طرف می‌گذارد.

ری‌لی‌جن: وقتی یکی دل دیگری را با توسل به طلسم و دعا به دست آورده باشد.

ری‌لی‌آهن: هر دو نفر به یکدیگر اعتماد کامل دارند.

ری‌لی‌‌چوب: وقتی هر دو طرف همه «دووشواری»‌های رابطه را تحمل می‌کنند تا با هم بمانند.

ری‌لی‌یونولیت: رابطه‌ای که با دروغ و کلک شکل گرفته و خیلی زود هم نابود می‌شود.

ری‌لی‌طلا: وقتی یکی از طرفین مجبور است رابطه را با خریدن مداوم هدیه و یادگاری و کادو نگاه دارد و حفظ کند.

ری‌لی‌بتادین: وقتی یکی از طرفین در رابطه جر خورده، اما به هر علتی مجبور است تا مسیر را ادامه دهد.

ری‌لی‌‌پنیر: دو نفر به نرمی با یکدیگر مشغول هستند و تعهدی به هم ندارند.

ری‌لی‌روغن: وقتی بابای یکی از طرفین پولدار باشد.

ری‌لی‌‌ماست: وقتی یکی از دو طرف شل است و رابطه به آهستگی پیش می‌رود و امیدی هم به نتیجه‌بخش بودن آن نیست.

بگو تا حالا کدومشو تجربه کردی؟



پنج شنبه 5 بهمن 1391 | 13:50 |

پیر مرد عاشق به زنش گفت : بیا یادی از گذشته های دور کنیم . من میرم توکافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم

حرفای عاشقونه بزنیم ......

پیرزن قبول کرد.

فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.


وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه.

ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟

پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام!!!

 



سه شنبه 3 بهمن 1391 | 14:19 |

داستان رمز دار

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

�������� ����


سه شنبه 3 بهمن 1391 | 14:18 |

 

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :


عزیزم چند روزه مادر بزرگت موبایلشو جواب نمیده . هرچی اس ام اس 

هم براش میزنم


باز جواب نمیده . آنلاین هم نشده چند روزه . نگرانشم .


چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .


شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .


قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون

بریم دیزین اسکی .


مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل

انگوری لهت کنه .


شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .


فقط خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین .


مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.


می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .


شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .


یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام .


شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه .


بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .


شنل قرمزی: حنا کجا میری ؟؟؟


حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .


شنل قرمزی: ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!


حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در

آوردی .


بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن

دعوتت .نکردننیشخند

 

 

شنل قرمزی: حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟


حنا : آره با لوک خوش شانس میان .


شنل قرمزی: برو دختره …………………………………….


( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )


شنل قرمزی یه تیک آف میکنه و به راهش ادامه میده .


پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!


ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .


میره جلو سوارش میکنه .


شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!


نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .


با اون مرتیکه …… راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .


شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود .


نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرین رفت

گرفتش .


این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .


زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .


شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید

.
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی

.
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن .


شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!


نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه

ماشین پاک


می کنن .


دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .


شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ؟؟؟؟


نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد .


بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .


بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .


شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی و

خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن .