|
بـا سـلـامــ خـدمـتــ شـمـا دوسـتـانــ گـلـمــ
مــنـ پـردیـســ هـسـتـمـ یــ وبـلـاگــ نـویـســ سـادهــ کــ کـارمــ بـدکــ نـیـســتـــ
ایـنــ پـسـتــ ثـابـتـهـ و الـبـتـهــ کـامـنــتــــ دونــیــ هـم هــسـتـــ . . .
عــاشــقـتـونـمــ . . .
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوســ لـــــــــــــــــــــــــــــــــــوسـ
قـلـــبــمـو نـشـکـنـیـد و بــهـمــ سـر بـزنـیـــد . . .
نـمــی خـــــوامـ بــرمـ
امّـــــــــا
خــدافــــظـــ �э�ȝ��: پـسـتـــ ثــابـتــ , کــامـنـتـــ دونـی, سلام بچه های وبی خوبیــــــــــن ؟؟
بچیل وبلاگم نویسنده می پذیرد . نخته سر خط خب دیگه هر کسی خواست بگــــــــه
بوس بــــــوس ماچ مــــــــــــــــاچ
خدافظــــــــــی ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﻋﻘﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﺏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﻧﺪ،ﺍﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻋﻘﺮﺑ ﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ . یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش … طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد … مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه … توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت … مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت! مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند. مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟ وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟ مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم. وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟ مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی… وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟ مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم این همه گرفتاری دارید… وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
یه خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد که برن یه رستوران خیلی شیک ... وقتی رسیدن به رستوران , دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان ... حالت چطوره ؟؟؟ زنه یه کم غافلگیر شد و به شوهره گفت : بهروز , تو قبلا اینجا بودی ؟؟ شوهر: نه بابا این یارو رو توی باشگاه دیده بودم ... وقتی نشستن , گارسون اومد و گفت : همون همیشگی رو بیارم ؟؟؟ زنه یه مقدار ناراحت شد و گفت : این از کجا میدونه تو چی میخوری ؟؟؟ شوهر : اینم توی همون باشگاه بود یه بار وقت خوردن غذا منو دید ... خواننده رستوران از پشت بلندگو گفت : سلام بهروز جان ... آهنگ مورد علاقتو میخونم برات .... زنه دیگه عصبانی شد و کیفشو برداشت از رستوران اومد بیرون. شوهره دوید دنبالش . زنه سوار تاکسی شد .... بهروز جلو بسته شدن در تاکسی رو گرفت و خواست توضیح بده که حتما اشتباهی پیش اومده و منو با یکی دیگه اشتباهی گرفتن .... زنه سرش داد زد و انواع فحشا رو بهش داد ... یهو راننده تاکسی برگشت گفت : بهروز...! اینی که امشب مخشو زدی خیلی بی ادبه ها ....!! راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟… |